آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

از مامان به نی نی

دلتنگ بارداری ام هستم...

به نام خدا آقا محمدحسین امروز روز شانزدهم تولدت هست. متاسفانه هنوز فرصت نکردم عکسهای موبایل و دوربین رو تو لپتاب بریزم. عکس جدید هم آنچنان نگرفتم. آخه شنیدم فلاش دوربین برای چشم نی نیهای زیر 2 ماه خطرناکه.... روز به روز شیرینتر میشی پسرکم...  هر روز به این فکر میکنم که تا قبل آمدنت زندگی چه مفهومی برام داشت... واقعا مادری بهترین کار، عشق و سرمایه ی یک زنه... این روزا برات یه لالایی جدید میخوونم... امیری حسین و نعم الامیر رو تو گوشت زمزمه میکنم و شما با دقت گوش میدی. انشالله حسینی باشی پسر نازنینم. مامانب و زنعمو و بابابزرگ روز یکشنبه اومدند خانه مامان جون اینا دیدن شما. همون روز شناسنامه ات رو بابایی گرفته بودند. دوشنبه شب رفتیم...
10 آذر 1392

15 روز گذشت!

سلام به پسر بازیگوشم 15 روز از آمدنت گذشت و من احساس میکنم خوشبخت ترین زن روی زمین هستم...روزهای اول با هر بار دیدنت چشمام خیس میشد...هنوز هم باور اینکه تو پیشمون هستی سخته...خیلی حرف دارم که برات بگم. اما حیف که وقتش نیست. شما شب ها خیلی شیطنت میکنی و اصلا نمی خوابی! منم مجبورم در روز هر زمان که مشغول استراحت هستی ، بخوابم...محمدحسین جان هنوز رفتارهای جنینی ات رو فراموش نکردی! همیشه موقع خواب دستهات رو بالاتر از سرت میگیری و تمامی انگشتهات رو از هم باز میکنی. خیلی این حرکتت رو دوست دارم. وقتی خوابی، با اینکه خیلی خسته ام اما اصلا دلم نمیاد بخوابم! دلم میخواد فقط به شما نگاه کنم...   دو روز اول بعد از مرخص شدن از بیمارستان خانه خو...
9 آذر 1392